5 این روزا...

این روزها سوت و کور میرم میام

هوا از خنکی گذشته و داره سرد میشه  شبا کاملا سرده ولی صبح ها و عصرخوبه

دلم پیاده روی میخواد تو این هوا خیلی میچسبه

اما نرفتم  یعنی آدم پایه ای نبوده که برم

چند روز پیش یکی گفت بیا سازمان یه درخواستی بدیم  زنگ زدم گفت بیا حلش کنیم   منم رفتم ولی هیچی نشد تقریبا کاری ازدستش برنمیومد

 جیم دوباره برگشته ولی اینبار تونستم بگم نه   نه اینکه نه قطعی بگم نه باز نتونستم بگم ولی یه جورایی منظورمو رسوندم  یکم سردتر شده ولی بهتر از امیدواری هست


تو گروه کوهنوردی هم یه کاری کردن کارستون واقعا بعضی ها فتنه به تمام معنا هستن

قرار بود گروه بانوان رو به ثبت برسونیم    گروه بانوان تابحال یک گروه بوده

چند تا از خانوما پریدن رفتن با کمک و دخالتای یه نفر دیگه یه گروه ثبت کردن  البته نه گروهی دارن نه کوه ی میرن همش با هم میریم 

ولی بعضی ها تو ذاتشون هست دو به هم زنی و فتنه گری  مثلا خواستن بگن ما هم بلدیم

بیشتر از 10-12 ساله این گروه هست و یک سرپرست  داره  واونم خانم خ هست

با این کارشون بد ذات بودن خودشون رو نشون دادن 

منو دوستم چقدر در مورد این خانم مثبت فکر میکردیم و تو علم کوه چقدر ازش خوشمون اومده بود   واقعا بعضی ها چقدر زبون بازن و زبون میریزن تا خود شیرینی کرده باشن از دیشب از این خانم متنفر شدم


مامان و بابام چهارشنبه میرن تهران و از اونجا با داداشم اینا میرن مشهد - داداشم میبرتشون با بابا و مامان زن دادشم

من و داداشم خونه تنها میمونیم

فعلا همینا


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد