6 کلاس پزشکی کوهستان

چهارشنبه عصر مامانو بابام با مامان بزرگ و بابا بزرگم رفتن تهران - جمعه هم رفتن مشهد

من و داداشم م خونه موندیم تهنای تهنا

چهارشنبه عصر یه سر رفتم دفتر کوهنوردی برا پر کرن فرم ها و یه سری کارا

گفتن فردا کلاس پزشکی کوهستان  هست و بیا  اولش به دلم نبود برم ولی گفتن لازمه و یه جورایی مقدماتی هست برا دوره های دیگه

گفتن زنگ بزن با سرپرست اون یکی گروه هماهنگ شو - منم گفتم نه وقت کلاس رو بگین میرم اونجا میگم از قبل هماهنگ کنم پررو میشن

گفته بودن ساعت 1 کلاس باشین منم صبح زود بیدار شدم صبحونه خوردیم و ناهار رو درستیدم که ظهر میرم کلاس همین که شد ساعت 12 گفتن کلاس 3 شروع میشه آی فش نثارشون کردم که باعث شدن من زود از خواب بیدار بشم

دوباره زنگ زدن که کلاس موند ساعت 5 یه جورایی اون دبیر هیئت مارو به ... گرفته بودن هی مسخره میکردن گفتیم باشه میایم بهت میگیم

با سر گروه هماهنگ کردیم ساعت 2.30  جایی که گفته بودن بودیم  ولی هیچکس نبود

نه بچه ها نه دکتری که قرار بود بیاد داشتیم با سر گروه حرف میزدیم که اون آقای دبیر تشریف آوردن کلاس و به زور حرف رو کشوندن به حاشیه و چندتا تیکه به خانم خ انداختن و یه جورایی تو هین گروه ما و تحقیر خانم خ

منم یکم هیچی نگفتم بعد دیدم این زیادی زر میزنه یکی دوتا حرفشو جواب دادم

ولی باز اون حرف خودشو میزد حرف حاشیه ای زیاد شد تو کلاس ولی بی خیالش میشیم چون فرد مورد نظر جوابشو گرفت

کلاس 5 شنبه 3-7 بود و جمعه از 8.30- 2 بعد ظهر بود مربی رو فدراسیون کوهنوردی معرفی میکنه و مربی ما دکتر شاهبازی بود دکترداروساز بود و دیپلمای پزشکی ارتفاع از سویس تا اینجاشو تو کلاس فهمیدیم و یک دکتر خیلی خیلی باتجربه از کوه و ارتفاع  و در ضمن با فن بیان فوق العاد

میگم فوق العاده - شما  محشر نمیدونم چی بگم دیگه که برسونم حرفمو

یه دکتر به قول خودمون خاکی و ساده و بدون ادعا مثل بعضی ها و بدون هیچ غروری

ما از 3 نشستیم تو کلاس درست تا ساعت7  فقط بین کلاس یک بار یک کیک و ساندیس دادن و یکبار دیگه یه استراحت 5 دقیقه ای کردیم این استراحتم شامل سوالای بچه ها بود که دکتر جواب میداد یعنی دریغ از یک ذره یک صدم ذره احساس خستگی از بحث و کلاس و صدای دکتر

یعنی اگه میگفتن تا 10 بشین من مینشستم  اونقدر جذاب و تو دل برو  توضیح میداد بحث رو

جمعه هم از 8.30 کلاس شروع شد تا 2 ولی اینبار استراحتمون یکم زیاد بود چون تعداد بحث ها بیشتر بود بین هر بحثی یه 5 دقیقه ای فاصله بود یه چایی و کیکی هم صرف میشد

ولی موقع تموم شدن کلاس دکتر گفت زیاد کلاس داشتم و شهرای زیادی این دوره برگزار شده و من رفتم و شما جزئ معدود کلاسایی بودین که توجه خاصی به بحث داشتین و باعث شدین من با علاقه بگم و خواست بگه خسته نباشین همه گفتن هیچکدوممون خسته نشدیم

من خودم  که هیچ احساس خستگی نداشتم با اینکه بیشتر مطالب رو تا یه سطحی ما خودمون میدونستیم ولی باز جذابیت خاصی داشت بیان دکتر

کلاس تموم شد دو سه تا عکس گرفتیم همه همین جوری ایستاده بودیم دکتر گفت دیگه برا چی وایستادین برین دیگه ما هم بریمو خداحافظی کردیم و اومدیم

من امروز اومدم  تو نت اسم دکتر رو زدم که مقاله هایی که ترجمه کرده رو دانلود کنم و بخونم

دیدم یه عنوانهایی از دکتر آورد که تو دلم خواستم کاش دوباره بشه بشینم تو کلاسش هم به خاطر تحصیلاتش هم به خاطر شخصیتش

جزء اون آدمایی بود که هیچوقت از یادم نمیره  دکتر جلال الدین شاهبازی    همیشه موفق باشی و سلامت

کاش همه بتونیم تو جایی که هستیم نه جو گیر بشیم نه خودخواه و نه با یه کار ناقصمون مغرور

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد