امروز از صبح برقا اعصابمون رو خورد کرده بودن آخرای کار یه چیزی گفتن اعصاب درب وداغون تر شد
شاید سر جمع 2 ساعت از 8 ساعت رو برق نداشتیم
به طبع کولر و روشنایی هم نبود به لطف سازمان اتاقم هیچ را نور اومدنی هم نداره
از همه بدتر قطع شدن برق اضطراری بود
خلاصه آخرش یه حرفی شنیدم در حد ترکیدنم نمیدونم چیکار کنم سر کی خالی کنم
خدا خودت حواست به همه باشه
بعدا نوشت: موقع خداحافظی اون عصبانیته سر کسی که خبر بد رو بهم آورده بود خالی شد
معلومه با انرژی هستی وقوی ...به منم سربزن.