-54 . . .

این بشه بار...  نمیدونم فقط میدونم خیلی خیلی یعنی خیلی ها وقتی باهام آشنا شدن باهام صمیمی شدن گفتن احساسی هستی ولی بروز نمیدی

گفتن خیلی به خودت مسلطی و این خوب نیست

نمیدونم دست خودمه یا نه ولی من از بچگی یاد گرفتم هرچقدر مسلط تر همونقدر بهتر

هرچقدر قوی تر همونقدر بهتر

هرچی حس کردی به روی خودت نیاری پس تو قوی هستی

دورو برم پسر زیاد بود و ههمیشه ترغیب شدم که مثل اونا بشم قوی باشم

ظرافت دخترونه م رو نشون ندادم حسای قشنگ دخترونه رو هیچ وقت بروز ندادم چون مسخره میشدم

نه که حس نکنم نه که ظریف نباشم نه که دلم نخواد ناز کنم و ...

ولی همیشه با کارا و اداهای پسرونه  بیشتر تشویق شدم

یه جاهایی خوب بوده برام و راضیم از اینکه مسلط بودم و محکم

ولی ..................... یاد نگرفتم کجا و چطور و برا کی .............

اصلا ولش کن اینا همش شده یه بغض یه آه یه گره تو دل من که همیشه غلبه داره بهم

همه چی پشت لبخند الکی همیشگی  قایم شده و تو هر شرایطی اول بقیه رو از خودم راضی کردم

هرچند همیشه کارایی که دوست نداشتم رو انجام ندادم ولی توکارایی هم که دوست  داشتم و انجام دادم  همیشه حتی حداقل هاروهم رعایت کردم 

دیروز یکی بهم گفت به فکر مستقل شدن باش گفت فکرتو  به خودت متمرکز کن وقتی همیشه همه جوانب رو میسنجی خودت اذیت میشی حرفشو قبول  دارم و من باید شروع کنم

خدا اراده میخوام همه اینا فکرمو درگیر کرده و میخوام که تغییر کنم میخوام که بشم اونی که دلم میخواد

خدا کمکم کن استارت کاری رو که زدم ادامه بدم و موفق پیش برم هلم بده


53- دفتر

از وقتی اومدم اینجا که 4 ساله تصمیم دارم اتفاقای که برام جالبه رو ثبت کنم ولی تنبلی نمیزاشت

از امروز این تنبلی رو گذاشتم کنار باشد که ادامه دار باشد

کنار دفتر من  دستگاه خودپرداز سه تا بانک هست  ملی تجارت مهر اقتصاد

قبلا ملی باجه هم داشت که یه مدتیه دیگه نمیان من مجبور به پاسخگویی هستم که چرا دیگه نمیان

تقریبا هرروز میان که دستگاه پولمو نداد یا کارتمو نداد یا این دستگاه چرا غیرفعاله  یا دستگاه یه چیزایی مینویسه و کارت رو قبول نمیکنه

منم سعی میکنم توضیح بدم که اینجا به بانک مربوط نمیشه و باید چیکار کنین و به کجا زنگ بزنین 90 درصدشون میبینن و میپذیرن که من از بانک نیستم و سردرنمیارم

ولی امان از بعضیاشووونننن هرچی میگم با حالت طلبکارانه میگن کارتمو نداد من مسافرم الان چیکار کنممممم

پولم رو کسر کرد ولی نداد من چیکار کنمممممممممممممممممم

اینجور طبلکارهاکه حرفمو قبول نمیکنن منو خبیث میکنه و میگم تشریف ببرید مرکز شهر و برید فلان بانک مشکلتون رو بگید تا تشریف بیارن حلش کنن

وقتی با زبون خوش میگم مسلمان برو بگو زنگ بزنن بیان نمیفهمی مجبورم راه دیگه ای پیشنهاد بدم که با عرض پوزش یکم طولانیه


52- کوه

96/11/13 کیامکی

بالاخره تلسم شکست و بعد 6 ماه یه برنامه کوه درست و حسابی رفتم با هیئت جدید 

ولی واقعیتش پدرم دراومد بعد چهارروز هنوز بدنم کوفتگی و خستگی داره هم تمرین نداشتم تو این مدت هم وزنم بالا رفته

اولین کوه رفتنی بود که موقع پایین اومدن آخرای راه دیگه پاهام طاقت نداشت و مجبور شدم یه ناپروکسن بخورم

بیشتر دوستام نوشابه سیاه میخورن ویا همون اول صبحی یه مسکن میندازن بالا ولی من تاحالا نوشابه رو امتحان نکردم نمیدونم چه شکلی میشه قرص هم یادم نمیاد خورده باشم

فقط یه بار با دوستم یه ردبول رو دوتایی خوردیم سبلان میرفتیم هنوزم قشنگ یادمه من چقدر راحت و سبک رفتم اون بار

ولی بعدش دیگه امتحان نکردم بعدا پیش یکی گفتم دعوام کرد که دیگه نخور انرژی میده ولی ضربان قلب رو میبره و بالا و تو ارتفاع خطرناکم هست و....

تنها نوشیدنی من تو کوه آب و یه شیشه مخلوط آب و لیمو و عسل هست و خوردنی توی راه هم کشمش و گردو یا پسته وووو رنگارنگ که همیشه دارم تو کوله م  همیشه میگم کشک هم میزارم ولی یادم نمیمونه

حالا اون شب قبل خوابیدن خیلی نگرون بودم که میتونم برم یانه تا خود صبح خوابای خیلی بدی دیدم  درحدی که هربار بیدار میشدم میگفتم کاش خوابم نبره که باز از این خوابا نبینم

انشالاه که دیگه ادامه دار باشه کوه رفتنام




51-فسقلی مون اومد

تنبل شدم تو هرکاری تو نوشتن خیلی تنبل تر شدم کوه رو هم کامل تعطیل کردم

ماه پیش جوجه مون اومد 5 روز عشق کردیم توخونه سر کار فقط دلم میخواست زود تموم یشه برسم خونه صبح هم که هیچی دیگهههه هرروز با تاخیر میومدم

یه روزم مهمونی گرفتیم

بی خبر اومده بودن و رسما نابود شدیم تا خونه رو مرتب کنیم و آماده بشیم برا مهمونی

چقدر خوبه تو خونه یه فسقلی از مدل نخودش باشه


اگه تنبلی بزاره میخوام از این به بعد خاطرات جالب دفتر رو بنویسم