45


پنجشنبه داداش اینا امدن عصر رسیدن با اینکه خیلی کم موندن ولی خوش گذشت جمعه رای دادیم و یه گشتی زدیم

کوه نرفتم اگه میدونستم تا ظهر برمیگردن حتما میرفتم ولی نرفتنمم بد نشد

شب شام رفتیم پارک و 1 بود برگشتیم خونه و از  نتیجه آرا خبری نبود ولی صبحزود  از بوق ماشینا و سروصدا فهمیدیم شورا رو بردیم و ائتلاف ما پیروز شده و ظهر هم که ریاست جمهوری برد

ولی شنبه صبح سرکار بودم که داداشم زنگ زد که ما داریم میریم و خداحافظی کردن

دو روزه یه بچه گربه رفته رو سقف و بین سقف و شیروانی گیر کرده و صدای جیغ جیغش دلمو کباب کرده

اولش فکر میکردم تنها مونده و یا گرسنه هست اینهمه صدا میکنه بعد که پرسیدم گفتن رو سقف گیر کرده

دیروز زنگ زدن آتشنشانی بیاد وقتی داشتیم میرفتیم دیدم اومدن ولی انگار نتونسته بودن درش بیارن امروز صبح که رسیدم صداش میومد  و هربار صدای مارو میشنید بیشتر صداش میومد ولی از یکم به بعد دیگه صداش قطع شده نمیدونم از حال رفته یا نه تونسته فرار کنه

خدا کنه فرار کرده باشه دلم برا بچه گربه خیلی سوخت


خدا میخوام برام معجزه کنی و بیشتربیشتر بهم توجه کنی

تا الانشم خیلییی خیلیییییی ممنونم ازت خدا

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد