47

قبلا نزدیک ما یه قسمتی بود سه تا کارمند آقا  داشت  2 تاشون خوب بودن و حضورشون برام فرقی نداشت درحد سلام علیک و احوال پرسی بود ارتباطمون ولی یکی دیگه خیلییییییییی خز بود و بعد سلام علیک هربار یه حرف الکی پیدا میکرد و دو ساعت حرف میزد روم نمیشد بگم نمیخوام زیاد حرف بزنی ولی معمولا جوابی میدادم که خودش بفهمه بعضی وقتا میفهمید و میرفت بعض وقت نمیدونم نمیفهمید یا خودشو میزد به اون راهاکثر جوابای من بهش بله همونجوریه و حق باشما هست بود

ولی بعد یه مدت اون قسمت رو از اینجا انتقال دادن به قسمت دیگه و من فراوان خوشحال شدم یعنی خیلی هاااااااا

ولی الان چند روز بود میگفتن میخوان باز یکی از اتاقا رو بدن به اون قسمت هی میگفتم خدایا اون آقاهه نیادفقط

که دیروز عین هویچ اومده میگه سلام ما بازهم میایم که همسایه بشیم با شما و کلی توضیحات که چرا داریم میایم نگفتم آخه به من چه

تو دلم گفتم چشمم روشن شد دیگه باز - گفتم عه انشالاه خوب میشه براتون

دید جوابی نمیدم گفت فعلا من برم

خدایا تو این سازمان بیکارتر از اینم هست آیا - البته بیکار زیاد هستا خیلی زیاد ولی به اندازه این آقا نه فکر نکنم

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد