48 - آبشار سوباتان



بعد کلی انتظار بالاخره با هیئت رفتیم کوه

96/04/14-15-16 یه برنامه سه روزه اردبیل- خلخال- آبشار سوباتان

میگن یه گوشه از بهشته 

چهارشنبه 6 عصر راه افتادیم با یه جمع صمیمی و تقریبا جدید چون بیشتر کسایی که همیشه بودن اینبار نبودن هم خانوما هم آقایون تقریبا نصفشون جدید بودن نه که نشناسیمشون , میشناختمشون ولی تو کوه نه که این مجبورمون کرده بود باهم سرسنگین باشیم و صمیمی نباشیم

 و شب ساعت 1 رسیدیم دریاچه شورابیل اردیبل  چادر و کیسه خواب آماده کردیم و خوابیدیم 6 صبح همه بیدار شدن و راه افتادیم به سمت دریاچه نئور از 8-9 صبح تا 12 اونجا بودیم یه جای ییلاقی با حدود 10 خانواده نه آب لوله کشی بود نه برق و نه ... گاو و گوسفند و مرغ و جوجه بود داراییشون

منتظر موندیم تا نیسان بیاد وسایلارو ببره و خودمون پیاده بریم که گفتن مسیر طولانیه وکم کمش 6-7 ساعت راه دارید که با تیم تق و لق ما قشنگ 10 ساعت جلو چشامون بود که رئیس گفتن خودمونم با نیسان میریم با نیسان دو سه ساعتی رفتیم تا نزدیکی آبشار یه مسیر یه ربع بسیت دقیقه ای رو کوله کشی کردیم و کوله هارو گذاشتیم و رفتیم آبشار

ولی مه اونقدررر زیاد بود که فقط جایی که آبشار میریخت رو سنگا دیده میشد و هیچ طبیعتی رو نمیشد دید

حدود یکساعتی اونجا بودیم بعد اومدیم کنار کوله ها ناهار خوردیم و راه افتادیم از وقتی راه افتادیم گفتن یکساعت راه داریم برسیم فلان روستا شب رو همونجا میمونیم و صبح دوباره راه میفتیم دوسه ساعتی راه رفتیم ولی به اون روستا نرسیدیم تو مسیر چندتا کلبه بود که چایی میفروختن و نشستیم به چایی خوردن داشتیم تصمیم میگرفتیم به جای اون روستا شب رو همینجا بمونیم ولی چند نفر مخالفت کردن و باز دوباره راه افتادیم ولی بازم هرچی رفتیم به اون روستا نرسیدیم وهرچی منتظر موندیم که از نیسانای محلی خالی بیاد نیومد همش بار داشتن خوردیم به تاریکی داشتن تصمیم میگرفتن که همونجاها شب رو بمونیم و صبح ادامه بدیم که اینبار ما مخالفت کردیم زمین خیس آب بود هوا مه غلیظ یعنی عملا نمیشد خوابید خیلیا کیسه خوابشون درت و حسابی نبود یا زیرانداز نایلونی و لباس کافی نداشتن و خیلی مشکلات دیگه

ما گفتیم آقایون بمونن برا خانوما یه نیسان پیدا کنین برن نزدیکترین روستا شما فردا بیاین دیدن تصمیم ما جدیه و موندنی نیستیم یه نیسانی بود که مال کلبه داره بود گفتن بیا ما رو ببرتا خواستیم کوله هارو بزاریم تو نیسان یه پیکان وانت دیگه هم اومد و همه جا شدیم و راه افتادیم

گفتن الان که سوار شدیم مارو تا خود تالش ببر دیگه فردا صبح هم لنگ اینکارا نشیم ساعت 12 رسیدیم تالش و اتوبوسمون که همونجا بود سوار شدیم

اومدیم به سمت آستارا

خداییش ما هربار میریم کوهنوردی نمیدونم چرا همیشه پرت ترین جای ممکن رو انتخاب میکنن برا غذا خوردن هرچی هم اعتراض کنیم هیچکس گوش نمیده

باز یه جای پرت نگه داشتن گفتن شام همینجا بفرمایید بخورید دیگه با زدن خودمون به اون راه و نفهمیدن تونستیم یه سیخ جوجه بخوریم اونم نصفه نیمه

بعد تو خود آستارا یه امام زاده ای هست اونجا نگهداشتن شب روتو حیاط اونجا خوابیدیم و صبح بعد صبحونه راه افتادیم نزدیکیای گردنه حیران یه روستایی هست به اسم گیلده که آب گرم هم داره آب گرم داش علی رفتیم اونجا

تا برسیم به اون آب گرم 2 ساعتی پیاده وسط جنگل رفتیم مسیر خوبی بود ولی آبگرمش مخصوص آقایون بود و خانوما نمیتونستن برن

ولی یه کلبه بود که چایی و املت و بیسگویت داشت و چسبید

اگه اینجا رو نمیرفتیم کل این سه روزمون میشد تفریح یا به قول یکی از دوستان نیسان سواری بجای کوهنوردی یا حتی پیاده روی سنگین

تا برگردیم به روستا و کنار اتوبوس شد وقت ناهار و راه افتادیم ناهار رو تو جاده حیران خوردیم و یکراست اومدیم خونه

ساعت 3.30 شب رسیدیم خونه

این برنامه نیاز به راهنما داشت که خانوم راهنما کم لطفی کردن و نیومدن و رئیس ه راهنمای دیگه نگرفته بود و باعث شد اینهمه مشکلات پیش بیاد


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد